فایل سمبوليسم عرفاني
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رشته ادبیات (آموزش_و_پژوهش)
صداقت، اعتبار ماست
اين مقاله صرفا تبديل به Word و مرتب شده تا دانشجويان بتوانند به عنوان منابع از آن به راحتي استفاده كنند و PDF آن در سايت ها موجود مي باشد: كليك كنيد
فهرست
سمبوليسم عرفاني.. 2
1) اصطلاحات رسمي صوفيان.. 3
2) تصويرهاي نمادين.. 5
3) شرح و تفسير نمادهاي عرفاني.. 8
4)ابداع و سنت در نمادگرايي عرفاني.. 12
1-4) سمبوليسم سنايي (پيشتاز نمادگرايي در شعر). 13
2-4) سمبوليسم عطار. 17
3-4) سمبوليسم مولوي.. 19
1-1-4) تازگي تصويرها 20
2-1-4) باطن نگري و تصوير اعماق.. 20
4-4) سمبوليسم حافظ... 22
5) زيبايي شناسي تصوير صوفيانه: 25
منابع و مآخذ.. 28
سمبوليسم عرفاني
ندانم كآتش دل برچه سان است
كه ديگـر شـكل ميسـوزد زبانم
به صد صورت بديدم خويشتن را
به هــر صورت همي گفتم من آنم
كه صورتهاي دل چون مينمانند
كه ميآيند و من چون خانه بانم
صوفيان، جهان محسوس را سايه عالم بالا ميدانند، هرچه در اينجاست رمزي است از عقل كل و حقيقت مطلق؛ جان صوفي شاعر، مشغول «امرِ كل» است، از اين جهت رؤيت كل مطلق و فناي در كل و اتحاد با آن والاترين و شيرينترين تجربههاي عارفانه به شمار مي رود. اما از آنجا كه تصوير و تجسم امر كلي امكان پذير نيست، و معاني حقيقت، بي دستياري امثال و اشباه به عالم صور درنميآيند، شاعر صوفي ناگزير است آن كل و تجربه هاي مربوط به آن را با واسطة امور حسية جزئية نشان دهد، و جزء را تمثيل و تصويري براي كل قرار دهد. صور جزئي و حسي شعر عرفاني به ذات غيرقابل ادراك حق تعلق دارد. از هنگامي كه تصوف به صورت يك نهاد شناخته شدة اجتماعي درآمد، زبان و نظام نشانه شناسي خاص آن نيز به وجود آمد و اصطلاحات ويژهاي پديدار شد كه در درون اين نهاد بار معنايي خاصي داشت و براي ناآشنايان به اين مكتب نامفهوم بود به قول مولوي:
اصطلاحاتي است مر ابدال را
كه از آن نبود خبر غفال را
واژههاي خاص در زبان تصوف را به دو دسته تقسيم كردهاند: يكي اصطلاحات رسمي. دوم رمزهاي تصويري
1) اصطلاحات رسمي صوفيان
دستة اول واژههايي است، كه در شمار اصطلاحات رسمي و واژگان ويژة نهاد تصوف درآمده است. اين اصطلاحات رسمي و مدرسي به صورت واژگان علمي در آمده و در متون آموزشي صوفيان و نوشتههاي منثور ايشان كاربرد بيشتري دارد. اين واژهها عموما در دورههاي اول تصوف به وجود آمدهاند، عمدتا اسمهاي معني عربي و واژه هاي ذهني و معنايي (abstract)هستند مانند: تجلي، صحو، سكر، فنا، كرامت، پير، همت، تكوين، سالك، سلوك، دليل، استغنا، حيرت، توبه، زهد، تجلي، تجرد، رين، شين، حقيقت، حضرت، طمس، فنا و... چنان كه ميبينيم اين واژهها، عموما اسم معني هستند و خصلت تصويري و حسي ندارند بلكه به صورت نشانة تك معناي زباني بكار ميروند و به عنوان «اصطلاحات علمي تصوف» شناخته ميشوند.
تأويل عناصر طبيعي و اشيا حسي قرآن و متون ديني در ميان صوفيان رونق بسيار داشته است. ادبيات صوفيانه از دو جهت با نمادپردازي و سمبوليسم سر و کار داشت، از يك سو ايماژهاي متون ديني (قرآن و حديث) را با قرائتي نمادگرا تأويل ميكرد و از ديگر سو در شعر عرفاني به آفرينش نمادهاي تازه مشغول بود.
2) تصويرهاي نمادين
دستة دوم از واژههاي خاص صوفيان، تصويرهاي نمادين در ادبيات عرفاني است. اين تصويرها که غالباً نام عناصر و پديدههاي طبيعي و حسي اند هر کدام رمزي از ايدههاي ناگفتني عارف و كليد اشارت به دريافتها و معاني غيبي صوفي شاعر هستند. نمادپردازي در شعر فارسي تقريبا با سنايي رسميت يافت. پيش از وي در شعر شاعران عارف كاربرد اينگونه تصاوير نمادين بسيار اندك است. اما همين تصاوير ريشه در سنت ادبي پيش از وي دارد.
«اينجا كساني هستند كه جامي از محبت در ميكشند كه ديگر تشنه نميشوند» و بايزيد در جواب نوشت: «از ضعف حالت تو در شگفتم : «اينجا مرداني هستند كه درياهاي هستي را سر ميكشند و دهان گشوده بيشتر ميطلبند». و هم از بايزيد که پيشواي اهل سکرش خوانده اند نقل است که شيخ يک روز سخن حقيقت مي گفت و لب خويش مي مزيد و مي گفت: «هم شرابم وهم شرابخوار و هم ساقي». ابو نصر سراج (د: قرن3) نيز در كتاب اللمع ابياتي بدون نام شاعر نقل كرده است كه نشانگر قدمت تصاوير خمري در شعر صوفيان است.
3) شرح و تفسير نمادهاي عرفاني
بسياري از صوفيان بر اشاري بودن زبان و رمزي بودن آن به منظور كتمان سر اصرار دارند (بونصر سراج، 338 قشيري، 78 . هجويري، 540 و غزالي ؟؟؟؟؟ )
بونصر سراج و قشيري اصطلاحات خاص را شرح كرده اند اما هجويري شايد نخستين كسي است كه الفاظ استعاري و غير استعاري را از هم جدا كرده است. (27 مورد) و (ص،559-561). با اين همه آنچه هجويري به عنوان الفاظي كه استعارت پذيرد نقل كرده باز هم واژههاي انتزاعي اند مانند (حق، خطرات، طمس لطيفه، سرّ، نجوي و ... ) و از اين لحاظ تفاوتي با الفاظ بي استعارت ندارد (ازل، ابد، ذاتف صفت، نفي، عدل)
انديشة شرح و توضيح رمزهاي عرفاني، احتمالا از رهگذر آثار محي الدين ابن عربي و ضرورت زمانه به ذهن يحيي باخزري(د:736ق)، فخرالدين عراقي، و شيخ محمود شبستري(د:740ق) و شمس مغربي(د:809ق) رسيده است. شاعران عارف نيز در اشعار و گفتار خود بارها به مجازي بودن اين واژهها و تصاوير اشاره كردهاند، مولوي گويد:
عارفان را شمع و شاهد نيست از بيرون خويش
خون انگوري نخورده باده شان هم خون خويش
هر كسي اندر جهــان مجنون ليـــلايي شدند
عارفان ليلي خويش و دم به دم مجنون خويش
محمد شيرين مغربي معروف به شمس مغربي (ف809 ق) در مقدمة ديوان خود هجده بيت به فارسي در بيان ذهنيت نمادگرايانة صوفيان آورده است. اين ابيات را عينا بعد از 16 بيت ترجمان الاشواق ابن عربي نقل كرده چنان كه گويي ترجمة ابيات ابن عربي است. مغربي در اين مقدمه از 64 نماد عرفاني نام برده ميگويد:
)ابداع و سنت در نمادگرايي عرفاني
تصاوير نمادين عرفاني در زبان فارسي از اوايل قرن هفتم هجري تقريبا تثبيت شده بود و مجازهاي زبان صوفيانه در ادبيات عرفاني براي همگان كاملا آشنا و شناخته بود. بسياري از اين نمادها چنان كه پيشتر اشاره كرديم از سنت شعر تغزلي اقتباس شد. صوفيان و شاعران عارف دورة اول همچون عين القضات و سنايي و غزالي آن رمزها را ابداع كردند و سپس ديگر صوفيان و شاعران آنها را در کلام خود تثبيت نمودند. بگونهاي كه تصويرهاي نمادين
1-4) سمبوليسم سنايي (پيشتاز نمادگرايي در شعر)
پيش از حكيم سنايي (درگذشته بين 525 تا 535 ه. ق.) استفاده از تمثيلات و اشارات نمادين در نوشتار منثور عارفان فارسي رايج بود اما سنايي نخستين شاعر ايراني است که در گسترة وسيعي به ابداع نمادهاي عرفاني در شعر فارسي پرداخته و به زباني نمادين و شخصي دست يافت كه بعدها در سنت عرفاني رواج پيدا كرد. سنايي براي بيان اسرار خويش نياز به زباني پر ظرفيت داشت.
چنان كه پيشتر اشاره كرديم سنايي واژههاي مرسوم در سنت شعر تغزلي را به خدمت گرفت تا عشق و جذبة خويش را به تصوير كشد، اما عاملي كه اين واژههاي شناخته شده را از معناي مرسوم خود فراتر ميبرد و به قلمرو نماد ميرساند
2-4) سمبوليسم عطار
درین ره هست مرغان کاسمانشان
درون حوصله یک ارزن آمد
عطار نيشابوري در كتابهاي مختلف خود و بويژه در مختار نامه و منطق الطير موفق به تدوين يك نظام نمادين منسجم شد و از رهگذر همين نظام نمادين در ميان شاعران عارف به سبكي يگانه دست يافت. مختارنامه مجموعة رباعيات اوست كه هر بابي از آن را به يك رمز اختصاص داده است. در هركدام از اين بابها يك شئ طبيعي را در كانون نگاه خود مينهد و در چندين رباعي، چندان حوزة مضمون سازي و وصف را ميگستراند كه آن شئ به يك رمز عميق بدل ميشود. پروانه (باب49) گل(باب45) شمع(باب47)
مرغان عطار به جهان ماورای نار و نور يعني جهان عاشقان تعلق دارند، در حقيقت آنان جانهاي عاشقاناند كه در صحراي عشق صف بسته و در جشني بزرگ به صد لحن سور و سرور ميخوانند. عطار زبان مرغان را چون زبان عارفان، سراسر رمز ميخواند. در منطق الطير ميگويد من زبان و نطق مرغان را تماماً با تو گفتم. در میان عاشقان مرغاني هستند كه پیش از اجل از قفص بيرون میپرند. عاشقان همچو مرغان زبان و شرح و بیانی دیگر دارند؛ كسي پیش سیمرغ راه مييابد كه زفان این مرغان را بشناسد:
3-4) سمبوليسم مولوي
ما در اين كتاب به تفاريق از نمادهاي برجسته در آثار مولوي سخن گفتهايم (صصص). آنچه در اينجا گفتنش ضرورت مي نمايد بحث از تازگي زبان نمادگراي مولوي است. در زمان مولوي نمادهاي عرفاني بعضاً به قراردادهاي ادبي بدل شده بودند و از تأثير و تازگي اوليهاي كه در زبان سنايي و عطار داشتند تا حدودي كاسته شده بود. مولوي از چند طريق خون تازهاي در رگهاي سمبوليسم عرفاني فارسيجاري كرد و شعر عرفاني را پويايي بخشيد. برخي از شگردهاي ابداعي او از اين قراراست:
-1-4) تازگي تصويرها
مولوي در شعرش از پديدهها و اشياء تازهاي سخن گفت كه تا آن زمان چندان در سنت شعر صوفيانه رايج نبود و نمادپردازي با امثال آنها در شعر فارسي سابقه نداشت. برخي از آنها از اينقرارند:
الف)ابزارهاي موسيقي (ني، دف، سرنا، چنگ دهل، طنبور، رباب) اين وسايل را مولوي رمزهايي براي انسان شاد و بياراده قرار داده است. عارف کامل از ديد او با دو صفت رضا و شادي و نشاط شناخته ميشود و او خود را در محضر حق همچون ني و سرنا و تنبور و چنگ در يد سلطان حقيقت ميداند.
. شيخ محمود شبستري در اين معني گفتهاست:
نظرچون در جهان عقل كردند / از آن جا لفظها را نقل كردند
ولي تشبيه« كلي» نيست ممكن / ز جست و جوي آن ميباش ساكن (گلشن راز، ابيات 726 و727)
. همو فرمايد:
معاني چون كند اين جا تنزل /ضرورت باشد آن را از تمثل
هر آن معنا كه شد از ذوق پيدا / كجا تعبير لفظي يابد او را
چو اهل دل كند تفسير معني /به مانندي كند تعبير معني
( گلشن راز، ابيات 720 تا 729)
. مولوي، جلال الدين محمد، مثنوي معنوي، دفتر اول، بيت 3409
. از جمله در كتابهايي مانند: المصباح في التصوف از سعد الدين حمويه( د:650 ق) تفسير كشف الاسرار، ميبدي، تفسير عرايس البيان، روزبهان بقلي.( 522-606 ق)
. قشيري، ابوالقاسم عبدالكريم، رساله القشيريه، 39 ؛ در تذكره الاولياي عطار نيشابوري روايت به اين صورت آمده است:« نقل است که يحيي معاذ رازي نامه يي نوشت به بايزيد- رحمهماالله- که: «چه گويي در حق کسي که قدحي خورد و مست ازل وابد شد؟» بايزيد در جواب نوشت که:« اينجا مرد هست که در شبانروز درياي ازل وابد در مي کشد ونعرة هل من مزيد مي زند.» تذكره الاولياء، 169
. تذكره الاولياء، 188
. جوده نصر، عاطف، الرمز الشعر عندالصوفيه، 342
. كليات شمس،ج3 ، غزل 1247
. جهانی کان جهان عاشقان است / جهانی ماورای نار و نور است
درون عاشقان صحرای عشق است / كه آن صحرا نه نزدیک و نه دور است
در آن صحرا نهاده تخت معشوق / به گرد تخت دایم جشن و سور است
همه دلها چو گلهای شکفته است / همه جانها چو صفهای طیور است
سراینده همه مرغان به صد لحن / که در هر لحن صد سور و سرور است (عطار: ديوان)