PDF نسخه کامل رمان جوزا از م.بهارلویی ژانر عاشقانه در 1848 صفحه
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رمان
PDF رمان جوزا از م. بهارلویی با ژانز عاشقانه (نسخه کامل ) قابل اجرا بر روی گوشی و لب تاب و...
خلاصه رمان: برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همه ی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار میکوبید!
قسمتی از متن رمان جوزا
این مسئله که دوست نداره کسی که توی کار اون مهارت
داره، وارد حیطه ش بشه اذیتم میکنه… آدم قابل اعتمادی نیست وگرنه چه دلیلی برای گارد گرفتن داره؟!… اون دفعه هم بهت گفتم بدتر از همه ی اینا اینه که یک تنه کارو دست گرفته همین بهش قدرت میده روز اول که دانیال ازش خواسته بود باهاش همکاری کنه قول این اختیارات تامو از دانیال گرفته بود من بودم بهش نمی دادم اما دانیال هنوز خام و بی تجربه ست الانم همکاری با شما بیشتر برای خود من مثل سوپاپ اطمینانه…
اصلا گیریم که آرش صدر ریگی به کفشش نباشه، اگر گزینه ی لایقی برای این همه قدرت نباشه همه ی مجموعه رو به خاک سیاه مینشونه و دسترنج ما رو به باد میده… چند دقیقه ای بود که قند را توی لیوان چای انداخته بودم و منتظر قاشق بودم اما خبری نبود. حالا نظر تو درباره ش چیه؟ نظرت درباره ی اولین دیدارتون چیه؟! کامم تلخ بود بدون فکر قبلی تمام دغدغه ام را به زبان آوردم و پرسیدم
این آقای صدر چه ارتباطی با آقای صدر، دوست قدیمی آقا دانیال دارند که چند سال پیش توی تصادف فوت کردند؟
فعلا جواب این سوال از اوجب واجبات بودا تا نمی فهمیدم چی به چی و کی به کی است تا وقتی نمی فهمیدم که بای خواب و رویا و کابوس در میان است یا شاید از بریس خدای مردگان توان فکر کردن به جلسه و اتفاقاتش را نداشتم … اصلا گور بابای شرکت و کارخانجات فتحی، اول باید می فهمیدم من کجای این دنیا هستم…