نسخه کامل رمان شعله ور در ژانر عاشقانه-اروتیک و بزرگسال به قلم ملانی هارلو
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رمان، شعر و داستان
دانلود رمان شعله ور
نویسنده ملانی هارلو
ژانر رمان: عاشقانه، بزرگسال، اروتیک
تعداد صفحات: 852
ترجمه فارسی:ونوس
خلاصه رمان: بابایی یه صدای کوچیک زمزمه کرد. کاملا بی حرکت دراز میکشم و چشمام رو بسته نگه می دارم هشدار گوشیم برای ساعت شیش و هنوز زنگ نخورده اما دخترام حداقل بیست دقیقه ست که بیدارن صدای حرف زدنشون رو از دیوار نازکی که اتاق من رو از اتاق اونا در آپارتمان ارزونم جدا میکنه شنیدم. الان دارن بازی مورد علاقه شون رو میکنن اینکه کنار تختم زمانی که خوابیدم بایستند و درباره م چرت و پرت بگن -بابایی صدا الان يكم بلندتر شده و متوجه شدم اون صدای دختر پنج سالهم، لوناست -صدای خرناس کشیدنت رو شنیدیم. به پاسوم بازی ادامه میدم. فقط محض یادآوری میگم من هیچ خرناس کوفتی ای نمی کشم. لونا بازی رو شروع میکنه: بابایی همیشه وقتی میخوابه خیلی بامزه میشه اینجور فکر نمی کنی؟ -آره. این هالی یه ، دختر هشت سالهم. از خودش چهرهای عبوسی در میاره و با دماغش وقتی نفس میکشه صداهای عجیبی در میاره -آره و اون خیلی پرموئه…
قسمتی از رمان شعله ور :
وقتی یواشکی می پیچوندید و توی کمد قایم میشدید؟ احتمالا. سرم رو تکون دادم. شماها خیلی ضایع بودید میلی و من همین امروز داشتیم. درباره تون حرف میزدیم. خندید آره و بعد سعی کردین تمومش کنید، یادته؟ و ما مجبور شدیم یک جلسه خانوادگی تشکلیل بدیم تا اون حرفای تكون دهنده رو بهت بزنیم. دقیقه ای بیشتر عکس رو تماشا کرد و دوباره نگاهش رو برگردوند به من. خوبه که شما سه تا رو داشتم تا بهم بگین داشتم. احمق بازی در میاوردم خندیدم. ما اینجوری نگفتیمش. اوه، آره گفتید خیلی مختصر یادمه که شنیدم میلی دقیقا همین کلمات رو گفت. خب، حقیقت بود ما نمی خواستیم تو یک اشتباه بزرگ بكني.
فقط فکرشو بکن اگر بخاطر اون كلمات تكون دهنده نبود شما دو تا الان ازدواج نکرده بودید و امیلین و آدری رو نداشتید. گفت: -من. قطعا خوشانس ترین مرد دنیام همه ی چیزی که برای خوشحالی نیاز داشتم درست روبروم بود. با آرومی گفتم اون از خوش شانسیته که ساده نبود. با دقت نگاهم کرد. برای انجام کارهایی که به نظر ترسناک میان نترس. حتی از اشتباه کردن این روشی که بزرگ میشی و یاد میگیری لبخند زدم مثل یک پدر واقعی حرف میزنی. هی توی قلبمون ما همونیم که هستیم. از صندلی بلند شدم رفتم طرفش و گونه ش رو بوسیدم. اگر برم دلم برای وقتایی که میومدم اینجا و وقتی داشتی کار میکردی مزاحمت میشدم تنگ میشه.
رفتم طرف در براش دست تکون دادم بای بابا فردا میبینمت. بای وین. بعد از کار رفتم کلاس، پیلاتس بعد رفتم خونه همش مغزم رو برای یک دلیل موجه که چرا نباید دکمه سند جواب برای ساندرا رو بزنم زیر و رو کردم و کوتاه اومدم جواب معلوم بود هر اشتباه ممکنی که ما انجام میدیم قطعا براساس ترس بوده و من نمی خواستم اون آدمی باشم که صرفا برای اینکه ترسیده از رسیدن به رویاش صرف نظر کنه. اما خیلی زود افکارم برگشتند طرف دکس همونجور که آب از بدنم پایین میریخت زیر دوش بهش فکر میکردم کنجکاو بودم اون در حالی که