PDF نسخه کامل رمان داترو فصل یک و دو از شیوا الماسی پور در ژانر عاشقانه-هیجانی-مافیا

دسته بندي : کالاهای دیجیتال » رمان، شعر و داستان


🌷PDF نسخه کامل فصل یک و دو رمــان‌ : داترو

🌷نویسنده : شیوا_الماسی_پور

🌷ژانر : #عاشقانه #مافیایی #هیجانی

خلاصه

داترو.رئیس بزرگترین گروه مافیایی که همه او را با این لقب می‌شناسند! خوش گذران و پر شیطنت و در کارش درجه یک است! همه چیز در یک شب عوض میشود شبی که دست روی با ارزش‌ترین دارایی داترو می‌زارند، شبی که الماس قلب اقیانوس دزدیده میشود! همراز شمس، دختر قدرترین رقیب داترو! دختری مغرور و خودساخته که بعد از حبس ابد خوردن پدرش پا در دنیای سیاه میگذارد و ریاست را به عهده می‌گیرد اما او پا روی دم بد کسی میگذارد این بار دست روی اموال کسی گذاشته که همه با شنیدن اسمش از ترس …

پرده ای از رمان داترو ( فصل 1و2 )

لماس…قلب اقیانوس دزدیده شده! و این تیر خلاصی بود برای منی که به سادگی از دستش داده بودم. دستام مشت کردم و محکم توی صورتش پایین آوردم. – بی عرضه…چطور اجازه همچین کاری دادی؟ بعد نگاهم به سمت بقیه که پشتش صف کشیده بودند انداختم و با اعصبانیت فریاد زدم: – من پول میدم به شماها برای چی؟ آرکا با گوشه لبی که پاره شده بود و خون افتاده بود، سر بلند کرد و شرمنده گفت:

– پیداشون میکنم آقا…به ولله کار هر احمقی که باشه تا شب پیداش میکنم برات! گوشیم رو از جیب شلوارم بیرون کشیدم و درحالی که شمارهای میگرفتم، لب زدم: – باید پیدا کنی! وگرنه تا شب خودم جون تک تکتون رو میگیرم. سومین گلاس مشروب رو پر کردم. یک نفس سر کشیدم و سرم رو به پشتی مبل تکیه دادم. – خودشه…پیدا کردم! با شنیدن صدای آرکا که از صبح پای لپ تاپ بود، سر بلند کردم.

– تو که گفتی دوربینا رو شکستن! چطور فیلم ضبط شده؟ پوزخندی زد و گفت: – یه دوربین پشت انبار جاسازی کرده بودیم؟ یادته؟ سری به نشونه تایید تکون دادم و آرنج هام رو روی زانوهام تکیه دادم. – وقتی دارن از انبار میرن، ماشینشون رو فقط تونستم ببینم و من میدونم این ماشین برای کیه! عصبی از این مکث کردناش، گلاس رو محکم روی میز کوبیدم. – آرکا این قدر مقدمه چینی نکن…سریع برو سر اصل مطلب! اون بی همه چیز کیه؟ – ماشین افروز شمس! چپ چپ نگاهش کردم…
-احمق اون زندانه! دستهاش پشت سرش گذاشت و به پشتی مبل تکیه داد. – انگار خبر نداری دخترش جاشو گرفته! صد در صد کار اونه. باید یه نقشه درست حسابی بکشیم.

دخترش کیه؟ یکم اطلاعات بده! چشمی گفت و سریع دوباره سر توی لپ تاپش کرد. طولی نکشید کا بدون اینکه از لپ تاپ چشم برداره، گفت: – همراز شمس! بیست و چهار ساله؛ نام پدر، افروز شمس. فوق دیپلم نرم افزار کامیپوتر. بخاطر هوش زیاد هم گروهیهاش اونو ژینوس صدا میزنن؛ بعد اینکه پدرش میافته زندان، مسئولت همه کارها رو به عهده میگیره.

سرش رو از لپ تاب میگیره و با غرور میگه: – خوب بود…داترو؟ اوهومی زمزمه کردم و به فکر رفتم. باورم نمیشه همچین کاری رو یک دختر بچه باهام کرده باشه! دستام رو مشت کردم و با لحن تندی لب زدم: -باید برم ایران! تا دیر نشده باید با این دختر کوچولو یه ملاقات داشته باشم و امانتیم رو پس بگیرم! – به کمک یه نفر نیاز داری! یه رفیق قدیمی… من نمیتونم باهات بیام ولی اون مطمئنن تنهات نمیزاره و خیلی میتونه بهت کمک کنه.

دسته بندی: کالاهای دیجیتال » رمان، شعر و داستان

تعداد مشاهده: 38 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.pdf

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 565

حجم فایل:2,123 کیلوبایت

 قیمت: 25,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل