PDF نسخه کامل رمان آذرخشی میان رگ هام به قلم آرمیتا بهاروند در ژانر عاشقانه و طنز ۱۱۰۵صفحه

دسته بندي : کالاهای دیجیتال » رمان، شعر و داستان

PDF نسخه کامل رمان آذرخشی میان رگ هام به قلم آرمیتا بهاروند در ژانر عاشقانه و طنز در  ۱۱۰۵صفحه 

متن کامل رمان آذرخشی میان رگ هایم اثر آرمیتا بهاروند دانلود فایل PDF (با لینک مستقیم) – ویرایش جدید و بهبود یافته + مخصوص موبایل)

من آرمیتا دختری که هیچوقت محبت ندیدم، ولی با باز شدن پام توی شرکت آذرخش همچی تغییر کرد. درست مثل آذرخش زد وسط زندگیم و همچی از این رو به اون رو شد.

پرده ای از رمان آذرخشی میان رگ هایم

سرشو تکون داد و رفت بیرون این داره چیکار میکنه؟ من اصلا اینجا چیکار میکنم؟ با شناختی که از خودم دارم الان باید میگفتم مرسی یه تاکسی بگیر. میخوام برم خونه سرمو تکون دادم. بسته کالباسا باز نمیشد. در کشو هارو باز کردم تا قیچی پیدا کنم دیدمش بازشون کردم. چند دقیقه گذشت ولی نیومد. یه بشقاب اوردم و گذاشتمشون توش با چاقو برششون دادم. کارم که تموم شد. بازم نیومد رفتم تو سالن حالا چی صداش بزنم. – کسی نیست؟ دلو زدم به دریا – آذرخش. ولی صدای نیومد. شونه ای بالا انداختم و برگشتم تو آشپزخونه. کالباس هارو گذاشتم رو میز از تویخچال سس،گوجه،خیارشور در اوردم و ریز ریز کردم اونارم. چیدم رو میز نشستم ببینم کی میاد.

حدود چهل و پنج دقیقه بود که رفته و فعلا نیومده. به ساعت نگاه کردم حدود هفت بود هوام کم کم داشت تاریک میشد. از خونه تا اینجا راه طولانی بود که خودم برم رفتم تو سالن چشم چرخوندم. دنبال تلفن بلاخره دیدمش. شمارشم که بلد نبودم یه دفترچه کوچیک کنارش بود برش داشتم. شماره های زیادی توش بود ولی شماره کسی که من بشناسم نبود زنگ زدم به پروا که شمارشو حفظ بودم بازم که برنداشت. دلشوره گرفته بودم. شدید سرمو گذاشتم رو دسته مبل اینقد فکر کردم که نمی دونم کی از سکوت خونه خوابم برد. با صدای در از جام پریدم یکم به اینور اونور نگاه کردم صدای گریه بلندی اومد. ترسیده رفتم سمت بیرون.

درو باز کردم مامان رو دیدم که رو زمین نشسته بود و گریه میکرد آذرخشم سعی داشت آرومش کنه. جیغ خفیفی کشیدم و رفتم سمتشون – مامان برگشتم سمت آذرخش – چی شده؟ چشمامو اروم روی هم گذاشت – بریم داخل میگم. مامان همچنان گریه میکرد. نزدیک بود منم گریم بگیری. بازوی مامان رو گرفتم بلدش کردم باهم بردیمش داخل. آذرخش برگشت سمتم. – آب قند براش بیار. سرمو تکون دادم و ترسیده به خاله نگاه کردم که میزد رو پاش و گریه میکرد سریع رفتم آب قند اوردم. نشستم کنارش و لیوانو به لبش نزدیک کردم. یکم اروم شد – دیدی چه بدبخت شدیم؟ گنگ به آذرخش نگاه کردم. ضربان قلبم رفته بود. بالا خودشم پریشون بود و لباساش نامرتب بود.

دسته بندی: کالاهای دیجیتال » رمان، شعر و داستان

تعداد مشاهده: 20 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 1105

حجم فایل:4,073 کیلوبایت

 قیمت: 25,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل