دانلود PDF متن کامل رمان عیان ژانر عاشقانه و معمایی از آذر اول با لینک اصلی و با کیفیت
دسته بندي :
کالاهای دیجیتال »
رمان، شعر و داستان
دانلود رمان عیان از آذر اول
ژانر رمان: عاشقانه، معمایی
تعداد صفحات: ۱۶۱۸
خلاصه رمان:
-جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت میدهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ هاتف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند: نه شیرینه… من مرض دارم می گم شوره …
قسمتی از رمان عیان :
دکمه های پیراهنش را میبندد. مقابل آینه ایستاده و نگاهش را سمت دخترک میکشد.
-ببینمت!
سها سرش را کج میکند. دست و پاهایش را گم کرده انگار!
– ب… بله، اقا هاتف؟
پاهایش به زمین چسبیده و تکان نمیخورد. نگاهش ترسیده و نگران است.
لب های صورتی اش را به دهان میکشد.
هاتف به تهدید سر تکان میدهد. میخواهد بیش از این قناری بترسد!
جلو میآید و به سختی نفس میکشد. امان از این زیبایی…
خیرگی نگاهش در سیاهی چشمان سها گره ميخورد و به این فکر میکند، چطور باید این نفس سرکش را مهار کند!
-موهات و نبستی! اذیت نمیشی؟
خرمن گیسوان دخترک نابودش کرده بود آخر…
-اذیت نه واسه چی؟ قشنگیش به اینه که بریزم دورم، پزشو بدم.
هاتف خنده اش را قورت میدهد. چه کند که جانش برای موهای تابدار دخترک در میرفت.
نگاهش را به لب های سها میدوزد. هاتف فقط به دنبال بهانه است. هر چند بیخودی…
-چیزی مالیدی به لبت؟
امان از چشمان این دختر…
-کی من!؟ نه… نه بخدا.
هاتف ابرو در هم میکشد.
-دروغ نگو، سها میگم چی زدی راستش و بگو!
نفسش از تموز تابستان است و پوست نازک دخترک میسوزد.
سها خبط و خطایی نکرده… هاتف این را خوب میداند.
-داری بهونه میگیری هاتف! تو رو خدا به امشبو بهمون زهر نکن!
قناری زندگی را به کامش زهر کرده بود. هاتف حقش این نبود…
آن روز هاتف راه فرار را بست و قناری به دام افتاده بود!